عسل نفس منو باباییعسل نفس منو بابایی، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

ثمره زندگیمون عسلی

برای دخترطلا

وقتی مادرمیشی یادمیگیری واسه خاطربچه ات غرورت روزیرپابذاری   وتودعواهات باهمسرت کوتاه بیای.........   یادمیگیری سکوت کنی..........   به دروغ بخندی وبگی همه چیزروبه راهه.....   ...
28 خرداد 1393

شکرانه اش بامن

شکرانه اش بامن بارالها، به خواب کودکم ارامش، به بیداری اش عافیت، به عشق اش ثبات، به مهرش تداوم، وبه عمرش یرکت جاودان عطاکن، شکرانه اش بامن هستی ام ارزانی یک لبخندت عسل عزیزم، بخندنازنینم ازابتدای بودن تابی نهایت، ...
27 خرداد 1393

فرشته من7ماهه شد

همین دیروز نبود که برای اولین بار دیدمت؟ همین دیروز نبود که بلد نبودم بغلت کنم؟ همین دیروز نبود که برای اولین بار ناخن هایت را کوتاه کردم؟ مگر پریروز نبود که برای اولین بار حمامت دادیم؟ که بند ناف افتاده ات را به یادگار لای دستمال معطری پیچاندم؟ که شب ها تا صبح بیصدا بیدار بودی و اطراف را نگاه میکردی؟ که قدرت نداشتی در نور ، چشمان نازت را باز نگه داری؟ که رگ های نازکت از زیر پوست لطیف دستانت پیدا بود؟ که نمیدانستم عشق مادری سیری چند؟دیوانگی سیری چند؟ اسیر نگاهی شدن سیری چند؟ همین دیروز نبود؟... چه زود گذشت ...زود تر از باز و بسته شدن پلک هایم . و من میخواهم تمام این روزها را هزاررررررر بار نفس بکشم تا تمام نشود. کاش عقربه ثانیه ش...
26 خرداد 1393

برایت ارزو میکنم.....

"برایت رویاهایی آرزو میکنم تمام نشدنی و آرزوهایی پرشور که از میانشان چندتایی برآورده شود. برایت آرزو میکنم که دوست داشته باشی آنچه را که باید دوست بداری و فراموش کنی آنچه را که باید فراموش کنی.   برایت شوق آرزو میکنم. آرامش آرزو میکنم. برایت آرزو میکنم که با آواز پرندگان بیدار شوی و با خنده ی کودکان. برایت آرزو میکنم دوام بیاوری در رکود، بی تفاوتی و ناپاکی روزگار. بخصوص برایت آرزو میکنم که خودت باشی...!"   ...
11 خرداد 1393

دخترکه داشته باشی

دخترداشتن یعنی زندگیت صورتی دخترداشتن یعنی کمدی پرازلباسهای خوشرنگ دخترداشتن یعنی اتافی پرازعروسکهای ریزودرشت   دخترداشتن یعنی پچ پچ های شبانه مادرودخترکنارتخت                      صورتی دخترداشتن یعنی یه کشوپرازگل سرهای رنگی رنگی       دخترداشتن یعنی لاکهای رنگ و وارنگ     خنده های ازته دل،موهای بلند،دامن های زیبا.....          دریک کلام دخترداشتن یعنی عشق.......             ممنونم خدایا که بهم دختردادی ...
11 خرداد 1393

فرشته من

کودکی که اماده تولد بودنزدخدارفت وازاوپرسید:میگویند فرداشمامرا به زمین میفرستید اما من به این کوچکی چگونه میتوانم برای زندگی بانجا بروم؟ خداوند پاسخ داد:درمیان تعدادبسیاری از فرشتگان من یکی رابرای تودر نظر گرفته ام اوازتو نگهداری خواهد کرد.اماکودک هنوز اطمینان نداشت که میخواهدبرود یانه گفت اما اینجادربهشت من هیچ کاری جز خندیدن وآوازخواندن ندارم واین ها برای من کافیست.خداوند لبخند زد:فرشته ی تو برایت آواز خواهدخواندوهرروز به تو لبخند خواهد زد توعشق اورا احساس خواهی کردوشاد خواهی بود کودک ادامه داد:من چگونه میتوانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمیدانم.خداوند اورا نوازش کردوگفت:فرشته ی تو،زیباترین ...
5 خرداد 1393

میوه دلم

چشمهایم را بسته بودم اما دستهایم رو به آسمان بود. به خیال خودم دعا میکردم. برای چیزی که سهم من نبود_ ویدعوا الإنسان بالشردعاءه‌بالخیر... _ خدایم مثل همیشه آرام و صبور مرا می نگریست. بی تابیم را که دید خنده اش گرفت از عقل ناقصم -وکان الإنسان عجولا_ اما چه می شد کرد خودش مرا ساخته بود.دوستم داشت. روی زمینش تا چشم کار می کرد آدمهای مثل من بود. نوبرش را که نیاورده بودم. خدایم لبخند زد. از خنده اش نور باریدن گرفت. فرشته قطره ای نور به بالش گرفت و روی زمین آمد. چشمهایم هنوز بسته بود . فرشته را ندیدم. دانه را توی دلم کاشت. .همچنان دعا می کردم .بی‌خبر که خدایم مثل همیشه سهم من را بیشتر از آنچه لیاقتم بود عطایم کرده . - یا مبتدئا بالنعم قبل...
2 خرداد 1393

احساسات من

می بوسمت میخندی وقتی که می خندی زندگی جاری می شود به چشمانم که خیره می شوی معصومیت نگاهت مرا تا آسمان می برد گریه که می کنی قلبم تکه تکه می شود عاشقانه می بوسمت چه شیرین می خندی می خوابی اما دلم برایت تنگ می شود واژه کم می آورم برای توصیفش عجب احساسی ست "احساس ناب مادری" همین که تو را دارم ، بهترین هدیه ی دنیا را دارم ، دیگر در بین ستاره ها به دنبال درخشانترین ستاره نیستم ، در میان گلها به دنبال زیباترین گل نیستم. تو کهشکانی هستی از پرنورترین ستاره ها گلستانی هستی از زیباترین گلها ...
2 خرداد 1393

وقتی مادرمیشی

وقتی مادر میشی فارغ از همه کارهای دنیا یه آدم دیگه میشی… شبا تا صبح بیداری ولی روزها خسته نیستی… انگار خدا بهت قدرتی مضاعف داده بعد از نه ماه انتظار و حمل جنین به جای خستگی، پر انرژی و پرنشاطی… با هر خنده کودکت بال در میاری و تو ابرا پرواز میکنی… دیگه بوی بد مدفوع برات زننده نیست… نگران اینی که مبادا پای بچم بسوزه… وای چرا رنگ مدفوعش عوض شده؟ اگه بچت عطسه کنه دنیا رو سرت خراب میشه. وقتی کسی حتی عزیزترین کست به بچت کوچکترین غرولندی کنه دلگیر میشی و غصه دار… آخه اون که نمیدونه تو مادری مقدس ترین واژه بشریت… وقتی گردن میگیره، غلت میزنه، چهاردست و پا میره، راه میره و… از فرط خوشحالی ...
2 خرداد 1393
1